نازنین..!تو دیگرمرا به باد مسپار!

دلم گرفته امشب ،

از این ور سلول انفرادی چشمهایم ، تا حوالی بارانی چشمهایت ، پل می زنم :

 یک عمر من و جمعه های از دست رفته بی تو .

ویک قرن رد چوب خطهای ازادی من بر دیوارهای نمدا ر سینه ات.

مرا ببخش بانوی من!

جسارتی نیست مرا.

من بی تو پرواز نمی کنم ، بی تو انسان بودن را بلد نیستم

وبی تو نظم ترانه های عاشقی را رعایت نمی کنم.

مرا ببخش بانوی من!

گفته بودم تمام شنبه های خاکستری را پر از رنگین کمان می کنم .

اما وقتی تو نیستی ،

هیچ ابری هوای باریدن ندارد.!

گفته بودم هم صدا با گلوی جبرئیل ، آواز وحی را به گوش زمین می رسانم.

اما وقتی تو نیستی ،

خدا دیگر هیچ سیاره ای را دوست ندارد..!

گفته بودم از لغتنامه عشق ، لهجه سرودن گیسوانت را یاد میگیرم .

 اما وقتی تو نیستی ،

هیچ واژه ای حس معنا شدن ندارد..!

مرا ببخش بانوی من !

دختر عروج شقایق از نیمکت عصرهای مرتعش پائیز !

بانوی تبلور ایثار درعمق رسالت سنگر و خشابهای پر از ساقه های نازک نسترن !

من مخاطب بند بند شعر چشم توام .

بخوان به نام اشک ؛

 که رسول اول گریه ها در قاب سپید چشم تو مبعوث می شود.

بخوان به نام بهار ؛

 که فصل روئیدن نور ازحریم قلب تو پا می گیرد.

بخوان به نام درد ؛

که رمز رسالت انسان ، قصه دیدار من وتوست.

بانوی من ،

دلم گرفته امشب ؛

بگذار بریده بریده بر آسمان دامنت اشک بریزم ،

شاید که ستاره های آن حوالی دوباره به چشم تشنه ام نور بپاشند !

بگذار شمرده شمرده کلام  تنهایی ام را بر شهامت گوشهای تو نجوا کنم ،

شاید شهید گمنام زبانت شفیع ترانه های گناهکار من شود !

بگذار کنار ضریح شانه های مهربانت شمع انسان بودن روشن کنم ،

شاید ساقی مست گیسوانت نذر هزار ساله مرا ادا کند!

حالا که به کلام تنهایی ام گوش می دهی ،

بگذار دل تنگی ام با دل تنگی ات هم آغوش شود ؛

 تو با نوای سرود تنهایی من اشک بریز ،

 ومن به یاد کبودی چشمهای تو می میرم...!

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد